۱۳۹۴ مهر ۶, دوشنبه

باورها و عادت ها ( 2 )



پست اول باورها و عادت ها رو قبلا پست کرده بودم تو این پست سری دوم پست های باورها و عادت ها رو براتون میگذارم امیدوام ازشون لذت ببرید.

💠 باورها و عادت ها (11)
از میان برداشتن هوو!
قزوینی ها در قدیم معتقد بودند اگر زنی هوو داشته باشد برای از میان برداشتن او، چنانچه کف دستش را زردچوبه بمالد و لباس زرد پوشیده و روز عید برود کف دستش را به هوویش نشان دهد، یک ماه نخواهد کشید که هوویش خواهد مُرد!

باورها و عادت ها ( 1)




همون طور که میدونید هر شهر و روستایی عادت هاو باورهای خودش رو داره یا به قول خودمون خرافه های خودشون رو دارن من سعی کردم که یه بخش از وبلاگم رو به این قسمت اختصاص بدم تا بهتر بتونید با قزوین آشنا باشید. از اونجایی که این عادت ها با مروز زمان در باره شون مطلع میشم پس باعث میشه که هیچ وقت این پست یکجا تکمیل نشه و همیشه در حال بروز رسانی باشه. اما برای اینکه دوستان راحتتر بتونن پست به روز رسانی رو پیدا کنن تصمیم گرفتم هر 10 باور رو در یک پست جای بدم و همیشه بروز رسانی برای آخرین قطعه باورها و عادت ها باشه. انشا ... از باور ها و عادت های پست اول خوشتون بیاد.

💠 باورها و عادت ها (1)
دعوای گربه ها و آمدن بار
قزوینی ها در قدیم، وقتی گربه ها با هم دعوا می کردند گوشه ی فرش را بر می گرداندند و معتقد بودند که بار میوه یا حبوباتی به خانه ی آنها خواهد رسید.

۱۳۹۴ مهر ۴, شنبه

کارخانه آرد ماشین چیان


همیشه وقتی میخواستیم بریم شمال جایی که اصالتم به اونجا برمیگرده باید از دروازه رشت رد میشدیم و چون طبق یه عادت نانوشته من همیشه صندلی عقب پشت بابام میشستم و همچنان میشینم  میتونستم بیرون ماشین رو ببینم . همیشه نرسیده به دروازه رشت یه ساختمون بلند آجری قدیمی بود که نظر من رو جلب میکرد. از بابام هم دربارش پرسیدم اما نمیدونست چیه که راهنماییم کنه تا اینکه خودمون از آب و گل در اومدیم رفتیم پیگیر شدیم که واقعا این ساختمون کجاست؟؟؟ چیه؟؟؟ قبلا چی بوده؟؟؟ که تمام یافته هامو این زیر براتون گذاشتم البته باید بگم که بیشترین اطلاعاتی که کسب کردم و تمام عکسهایی که از این ساختمون اینجا به نمایش گذاشتم رو از آقای محمد انصاری  دریافت کردم. ممنونم از این دوست دوستدار تاریخ قزوین. لازمه که بدونید این بنا هنوز مالک شخصی داره و در تملک میراث فرهنگ نیست و هنوز این بنا ثبت نشده است. امیدوارم همتی بشه تا این بنا هم ثبت بشه.

پنجاه بدرقزوین

پنجاه بدر، آیین مخصوص قزوینیان

 برگزاری سنت ها و آیین های منطقه ای از ویژگی‌های فرهنگی همه جوامع است، از کهن‌ترین زمان‌ها تا به امروز، همه ملت ها، قوم ها، ایل ها و در همه سرزمین ها، روزهایی از سال را با مراسمی خاص گرامی می دارند. پژوهش‌های مردم شناسی؛ جامعه و گروهی را سراغ ندارد که مردم، روز یا روزهایی را به جشن و مراسم آیینی نپردازند که شادمانی، غذا دادن و نیز به فراموش سپردن کارهای جدی و برنامه‌های شغلی روزانه، از ویژگی های بنیادین این آیین ها و مراسم است.
گرچه امروز، بر چهره بسیاری از آیین‌های محلی خاک فراموشی نشسته است، اما برخی از آنها همچنان نفس می‌کشند، هر چند تنها به رسم این روزها، امروزی شده‌اند. مراسم« پنجاه بدر» یکی از این آیین‌ها و شاید مهم ترین آنها برای حاجت‌خواهی از خداوند به منظور بارش باران است که تنها به قزوینی ها تعلق دارد. آیینی که قزوینی ها را به مصلای شهر می کشاند و دستان آنان را در طلب باران و شکرگزاری نعمت های الهی، به آسمان آبی خدا پیوند می دهد.

۱۳۹۴ مهر ۲, پنجشنبه

محمدعلی گلریز



سید محمد علی گلریز قزوین پژوه و نویسنده قزوینی در سال 1270 هجری شمسی در قزوین به دنیا آمد. پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی در مکتب خانه ، در مدرسه سردار و صالحیه به تحصیل عربی و ریاضی پرداخت و بعد از آن به مدرسه امید (اولین مدرسه جدید قزوین) رفت و دو سال در این مدرسه تحصیل نمود. او مدت شش ماه در بلدیه(شهرداری) مشغول کار شد و از سال 1300 ه.ش شغل نظام را برگزید و به استخدام اردوی قزاق درآمد و پس از آن به ژاندارمری و ارتش منتقل شد.سید محمد علی گلریز در کنار کار خود ، نظر به علاقه ای که به زادگاه خود داشت ، از سال 1314 ه.ش تصمیم گرفت کتابی درباره قزوین بنویسد.او پس از بازنشستگی ، از سال 1327 ه.ش به طور جدی اقدام به تالیف کتاب "مینودر" کرد.کتاب مینودر که مشتمل بر اطلاعات ارزشمندی درباره تاریخ و جغرافیای تاریخی قزوین است ، در سال 1338 ه.ش توسط انتشارات دانشگاه تهران به چاپ رسید. گلریز پس از چاپ این کتاب ، جمع آوری شرح حال دانشمندان ، شعرا ، هنرمندان و بزرگان قزوین را آغاز کرد که اجل مهلت اتمام کار را به او نداد. این کتاب سالها پس از درگذشت او با عنوان جلد دوم کتاب مینودر توسط انتشارات طه به چاپ رسید.سرانجام سید محمد علی گلریز در سال 1346 ه.ش جان به جان آفرین تسلیم کرد.

کلیسا کانتور ( برج ناقوس )


 کلیسای کانتور معروف به «برج ناقوس» یکی از کوچکترین کلیساهای ایران به دست روس ها ساخته شده است. این کلیسای کوچک مانند سایر کلیسا ها دارای طرحی چلیپایی است و محراب آن رو به شرق است. ورودی کلیسا در ضلع غربی آن قرار دارد و شامل فضای ورودی با سقف شیب دار و در ورودی است. پس از ورودی، پیش فضای هال قرار دارد که بالای آن برج ناقوس کلیسا با ارتفاع  حدود یازده متر به چشم می خورد. هال شامل نماز خانه و محراب است و در دو طرف آن دو فضای مستطیل شکل قرار دارد که یکی از این مستطیل ها سمت راست با یک در ورودی، مکانی بود که در آن نوزاد را غسل تعمید میدادند

۱۳۹۴ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

دُیماج



اولین باری که من دیماج خوردم برمیگرده به سوم ابتدایی که با اردو مدرسه قم رفته بودم. یه قابلمه بزرگ از این قابلمه هایی که توش آش درست میکردن پر دیماج بود که خانم چگینی ناظم مدرسه بین بچه ها تقسیم میکرد. اما من اسمش رو نمیدونستم برای همین نمیتونستم دقیق به مادرم بگم چی میخوام که برام درست کنه. من اصالتا گیلانی هستم اما متولد و ساکن قزوین پس اگه منصف باشم نباید از مادرمم توقع زیادی میداشتم. بعدها که بزرگتر شدم و تو آشپزی یه سرکی کشیدم با یه دستور غدایی آشنا شدم که دقیقا همون مزه و طعم دوران سوم ابتدایی رو برام زنده کرد. دربارش بیشتر تحقبق کردم فهمیدم اسمش دیماج و همه تو پنجاه بدر( یه رسم و سنت قدیمی در قزوین هستش که پنجاهمین روز بهار رو درست مثل سیزده بدر طبیعت گردی میکنن و جشن میگیرند تو پست های بعدی حتما مفصل دربارش توضیح میدم ) درست میکنن و میخورن. تصمیم گرفتم تو پنجاه بدری که میاد شرکت کنم و با یه بهونه ای با یه خانواده آشنا شم تا بتونم دیماج بخورم.