پنجاه بدر، آیین مخصوص قزوینیان
گرچه امروز، بر چهره بسیاری از آیینهای محلی خاک فراموشی نشسته
است، اما برخی از آنها همچنان نفس میکشند، هر چند تنها به رسم این روزها، امروزی شدهاند.
مراسم« پنجاه بدر» یکی از این آیینها و شاید مهم ترین آنها برای حاجتخواهی از خداوند
به منظور بارش باران است که تنها به قزوینی ها تعلق دارد. آیینی که قزوینی ها را به
مصلای شهر می کشاند و دستان آنان را در طلب باران و شکرگزاری نعمت های الهی، به آسمان
آبی خدا پیوند می دهد.
به باور برخی محققان، مستندات تاریخی در مصلا، نشانگر استقرار
پرستشگاهی چون «آناهیتا» یا «الهه آب» بوده است. چنانچه گفته می شود وجود عبادتگاهی
در کنار آب و اختصاص آن به زنان، از ویژگی های معابد آناهیتا در ایران باستان شناخته
می شود.
طبق اعتقاد مردم قزوین، اهریمن خشکسالی همواره یکی از قدیمیترین
دشمنان ایران زمین بوده است که برای مبارزه با این دیو، علاوه بر حفر قنات و ساخت آب
انبار، مناسک اعتقادی هم باید انجام شود.
این آیین، به هر دلیلی که در دل ِ فرهنگ محلی کهن شهر قزوین جا
خوش کرده باشد، بیش از سیزده بدر، که رسمی مبتنی بر بدر کردن نحوست روز و روزگار است،
بر پایه آیین مذهبی و طلب باران استوار است. آیینی که همچنان با قوت، هر ساله در نوزدهم
اردیبهشت ماه در مصلای جنوبی این شهر برپا می گردد و هزاران قزوینی، بر خود فرض میدانند
که بعدازظهر این روز، پنجاهمین روز سال را در خارج از خانههایشان به دعا و نیایش و
نیز تفرج بگذرانند.
گرچه گفته می شود در گذشته آب انبار و مسجدی نیز در مصلا وجود
داشته است و عرفا و بزرگانی در این محل به نیایش و عبادت می پرداختند و دعاهایشان،
رنگ اجابت می گرفت و باران خدا جاری می شد بر تن تشنه شهر، اما امروز، تنها بخشی از
این آب انبار بر جای مانده است که خانوادههای قزوینی، بساط خویش را پیرامون آن میگسترانند
و بعد از خوردن غذاهای محلی چون آش دوغ و دیماج و تنقلاتی که از منزل با خود آوردهاند،
بچهها به بازی و سرگرمی میپردازند و بزرگترها هم، به نماز باران میایستند.
این آیین، هنگامی که آفتاب بر شانه های شهر می نشیند و تن به
غروب می سپارد، با حاجت خواهی مردم که پس از نماز با چند قطعه سنگ کوچک یا مُهر به
سمت آب انبار میروند و نیت کنان، مهرها و سنگهایشان را به سر در و دیوار آجری آب
انبار میفشارند، رنگ پایان مییابد. مردم قزوین معتقدند اگر دعایشان پذیرفته شده باشد،
سنگ به دیوار میچسبد و به زودی حاجات شان برآورده خواهد شد، و گرنه بر زمین میافتد
و سالی دیگر باید از راه برسد و پنجاه بدری تازه، تا بار دیگر حاجات شان را به تمنا
بنشینند!
در آیین کهنه، مردم قزوین در مراسم مشابه دیگری به نام چمچه خاتون،
داخل یک قدح آب ریخته، آن را به پشت بام میبرند و به وسیله یک چمچه (وسیله ای شبیه
کفگیر واز جنس مس) کم کم آب داخل قدح را به طرف آسمان میپاشیدند
همچنین رسم دیگری به نام «کوسه گلین» که در روستاهای قزوین
جاری بود و این سال ها، به فراموشی سپرده شده است، پیرزنی با پارچه و لباس های کهنه،
عروسکی کوچک درست میکرد و با خواندن اشعاری، همراه با کودکان در کوچه و خیابان روستا
و شهر به راه می افتاد. آنها وقتی به در هر خانه میرسیدند از صاحب خانه چیزی از وسایل
تهیه آش را طلب میکردند و با آنچه که از مردم شهر فراهم کرده بودند، آشی میپختند
و در میان اهالی تقسیم می کردند و بر این باور بودند که با اجرای آیین «کوسه گلین»،
پس از چندی باران میبارد.
سپاس فراوون از استاد سلیمانی برای این مطالب خوبی که در اختیار بنده گذاشتن
سپاس فراوون از استاد سلیمانی برای این مطالب خوبی که در اختیار بنده گذاشتن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر